سهراب سپهری شاعر، نویسنده و نقاش پرآوازه ایرانی متولد کاشان بود. سهراب سپهری در کنار آنکه یکی از مهمترین و مشهورترین شاعران معاصر به شمار می رود، از محبوبیت خارق العاده ای در بین مردم برخوردار است، محبوبیتی که دهه ها پس از مرگ شاعر نه تنها ذره ای از آن کاسته نشده، بلکه روز به روز بر آن افزوده شده است. امروز در سرویس کتاب و ادبیات مجله کوروش تصمیم گرفتیم با توجه به نزدیکی به زادروز سهراب سپهری، از زندگی و آثار این شاعر و البته نقاش دوست داشتنی بنویسیم. حتما تا پایان این مطلب همراه ما باشید.
چهاردهم مهر زادروز یکی از محبوب ترین شاعران ادبیات فارسی است. سهراب سپهری عمیق ترین و صمیمی ترین شاعر معاصر بود که با اشعار پرمغز و پرعاطفه اش برای همیشه نام خود را در ادب فارسی جاودانه کرد. سهراب نقاش و شاعری خوش قریحه و پراستعداد بود. او روحیه ای لطیف داشت و از چنان تصویرسازی های بکر و تازه ای با زبانی نرم و خیال انگیز بهره می برد که هر خواننده ای با همراهی اشعارش آرامش پیدا می کرد. شهرت و آوازه سهراب سپهری که عمدتا در قالب نیمایی شعر می سرود، از مرزهای ایران نیز فراتر رفت و بعدها اشعارش به زبان های مختلفی همچون انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی نیز ترجمه شد.
سهراب سپهری در یک نگاه
زاده: ۱۴ مهر ۱۳۰۷، کاشان، ایران
محل زندگی: کاشان، تهران، اصفهان
درگذشته: ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ (۵۱ سالگی) بر اثر سرطان خون
آرامگاه: روستای مشهد اردهال، کاشان
پیشه: شاعر، نقاش و نویسنده و مدرس هنرهای زیبا
زمینه های کاری: شعر، نقاشی
مهمترین آثار: «هشت کتاب»، «حجم سبز»، «شرق اندو»، «اتاق آبی (نثر)» و «درختان (مجموعه نقاشی)»
مختصری از زندگی و احوال سهراب سپهری
سهراب سپهری روز ۱۴ مهر در کاشان متولد شد. او هنرمندی بسیار با استعداد و شاعری خوش قریحه بود که با انتشار اشعاری همچون «صدای پا آب»، «مسافرم» و «حجم سبز» به شهرت بی نظیری دست یافت. شهرت سهراب سپهری در بین مردم به حدی است که اغلب اوقات او را با همان اسم کوچکش «سهراب» می شناسند، گویی دوست و آشنای همه مردم است و همه او را می شناسند.
سهراب با اشعار خود از امور روزمره گذر کرده و به معنای انتزاعی و هستی شناسانه ای دست یافته که پیشتر کمتر شاعری توانسته بود پا را از او فراتر بگذارد. او که از شاعران پیشگام ایرانی در زمینه شعر نو و از دنباله روان شعر نیمایی بود، از قالب های غربی نیز برای رسیدن به سبک شعری منحصر به فرد خود بهره می جست. با وجودی که استفاده از قالب های نو درک اشعار سهراب را پیچیده می کرد، ولی کلام او آنچنان آهنگین و پراحساس بود که ذره ای مخاطب را آزرده نمی کرد. اغلب مخاطبان سهراب چنان در اشعار او غرق می شدند که دنیای واقعی و روزمرگی های خود را فراموش می کردند و به شناخت تازه ای از انسان و هستی می رسیدند.
فرزند طبیعت
اغراق نیست اگر بگوییم سهراب فرزند خلف طبیعت بود. او همچون کودکی که همواره در دامان مادرش باشد، تنها در دامان طبیعت آرامش پیدا می کرد. نیازی به گفتن نیست که سهراب احترام بی حد و حصری برای طبیعت قائل بود. نگاه او به طبیعت و موجودات زنده، نگاه عاشقی به معشوق بود. عاشقی که هیچ عیب و نقصی را در معشوق نمی دید. او ستایشگر حقیقی خداوند و مخلوقاتش بود و عقیده داشت که «زندگی نیست بجز عشق» و بنابراین، نهال عشق را باید در قلب خود و برای تمام هستی کاشت. از نظر سهراب عشق همه چیز بود.
سهراب سپهری، شاعری تصویرگر
سهراب سپهری که تسلط زیادی به مکاتب بودایسم، عرفان و سنت های غربی داشت، مفاهیم غربی را به خوبی با مفاهیم شرقی آمیخته بود و در نتیجه شعری پدید آورده بود که نظیر آن تا قبل از او، کمتر در شعر فارسی به چشم می خورد. نقل است که شعر سهراب چون سفری مسحورکننده و جادویی بود و هر بار که با او همراه می شوید و اشعارش را می خوانید، به درک تازه ای می رسید. در شعر سهراب اقیانوس بی انتهایی از معانی جریان دارد. سهراب مخاطبانش را با خود به سفری و به دنیایی ناشناخته می برد که در آن چیزهای زشت، زیبا می شوند و چیزهای ناچیز ناگهان اهمیت یافته و توجه را به خود جلب می کنند.
در جهان بینی شاعر بزرگ معاصر، زیبایی مفهومی انتزاعی نیست. بلکه عنصری عینی است که هر کسی می تواند به غنای آن بیفزاید. در این مورد، سهراب سپهری هم نظر و به تعبیر بهتر دنباله روی ویلیام شکسپیر است که عقیده داشت هیچ چیز خوب و بدی وجود ندارد، بلکه این تفکر ماست که آن را بد یا خوب می کند. بنابراین، سهراب مخاطب خود را دعوت می کند تا چشم ها را بشوید و جور دیگر ببیند. سهراب معجزه ای از واژه ها و معانی از خود به یادگار گذاشته که قرار نیست به این زودی ها از آن سیراب شویم.
بیشتر بخوانید: نگاهی به زندگینامه و آثار عباس کیارستمی
سهراب سپهری از چشم دیگران
سهراب سپهری، شاعری بود که در اوج دوره پرالتهاب دهه ۱۳۴۰ که اکثر شاعران به سرودن اشعار سیاسی روی آورده بودند، به مسائل سیاسی اعتنایی نداشت، همین امر نیز او را از چشم دیگر شاعران معاصر انداخت و هجمه ای از انتقادات را به سوی او روانه کرد. رضا براهنی در انتقاد خود از سهراب او را شاعری دانسته که به دنیا و واقعیت های تلخ آن پشت کرده است. احمد شاملو نیز اشعار سهراب را بیش از حد زیبا می داند که کارکرد درستی ندارند و به جای آنکه مخاطب را بیدار کنند او را در خواب فرو می برند.
ولی فروغ فرخزاد نظری خلاف این دو داشت و معتقد بود: «سهراب سپهری با همه فرق دارد.» فروغ دنیای فکری و حسی سهراب را «جالب ترین دنیاها» توصیف می کرد. مهدی اخوان ثالث، نیز با وجودی که اشعار سهراب را دوست دارد، نقاشی های او را به اشعارش ترجیح می دهد! اخوان ثالث عقیده داشت که سهراب بعد از آزمودن تمام نوآوری ها و اسلوب های شعری تازه راه خودش را پیدا کرده بود که تسلیم بیماری مهلکش شد. محمدرضا شفیعی کدکنی نیز سهراب را شاعری می دانست که بیش از آنکه برای سرودن شعر تلاش کند، به دنبال رسیدن به سبک شعری دلخواهش بود.
ولی سیروس شمیسا در جواب منتقدان سهراب سپهری می نویسد که سهراب هر چقدر بیشتر بین مردم و ادب دوستان محبوب شد، از سوی شاعران بیشتر طرد شد. شمیسا عقیده دارد که سهراب شاعری بزرگ است که به مرور عظمت او بیش تر و بیشتر درک می شود. شمس لنگرودی نیز سهراب را شاعری می داند که با بی اعتنایی به انتقادات توانست خود را به قله شعر نو برساند.
بیشتر بخوانید » پرفروش ترین آثار هاروکی موراکامی «
نقاشی های یک شاعر
سهراب سپهری دانش آموخته دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود. این شاعر پرآوازه با خطوط و رنگ هایی کم، لطافت و حساسیت های شاعرانه خود را بر بوم نقش می کرد. تابلوهای سهراب سپهری هم اکنون رکورد قیمت نقاشی های مدرن ایرانی را در اختیار دارند. برای مثال، یکی از تابلوهای سهراب در حراجی در تهران در سال ۱۳۹۷ با قیمت ۵ میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان به فروش رفت. یکی دیگر از آثار سهراب در حراج کریستی خاورمیانه در دبی با قیمت ۱۶۰ هزار دلار به فروش رفت. رویکرد سهراب در نقاشی نیز همان بی آلایشی و سادگی اشعارش بود. او در نقاشی دنبال کننده سبکی موجز و نیمه انتزاعی بود تا به خوبی مکاشفه های شاعرانه اش را بر بوم نقاشی نشان دهد. منتقدان هنری نقاشی های سهراب را آثاری اصیل و شاعرانه دانسته اند.
از مشهورترین نقاشی های سهراب سپهری می توان به «طبیعت بیجان (۱۳۳۶)»، «شقایق ها، جویبار و تنه درخت (۱۳۳۹)»، «علف ها و تنه درخت (۱۳۴۱)»، «ترکیب بندی با نوارهای رنگی (۱۳۴۹)»، «ترکیب بندی با مربع ها (۱۳۵۱)» و «منظره کویری (۱۳۵۷)» اشاره کرد. بسیاری از آثار سهراب هم اکنون در اختیار دوستان و مجموعه داران او هستند. همچنین پروانه سپهری، خواهر شاعر هم که برخی از آثار او را در اختیار داشت آنها را به موزه کرمان اهدا کرد.
بیشتر بخوانید: معرفی و خلاصه بهترین کتاب های داستان و رمان ادبیات افغانستان
گزیده ای از بهترین اشعار سهراب سپهری
سهراب سپهری به عقیده بسیاری از منتقدان ادبی شاعری شوریده و جستجوگر بود. او شاعری بود که همواره به دنبال کنکاش در هستی و جور دیگر دیدن بود. بر کسی پوشیده نیست که مهمترین ویژگی شعر سهراب همان تصاویر بدیع و نگرش جذاب او به هستی بود. سهراب از چنان تسلطی بر زبان و شعر برخوردار بود که می توانست پیچیده ترین مسائل هستی و عرفانی را با ساده ترین تعبیرات و تشابهات و استعاره ها بیان کند.
سفرهای بسیار شاعر به آسیای شرق و آشنایی با ادیان و عرفان شرقی همچون آیین بودا که اساس آن بر محبت و دلسوزی استوار شده نیز تجلی خاصی در اشعار سهراب دارد. عنصر دیگری که همیشه ردپای آن چه در نقاشی ها و چه در اشعار سهراب همیشه به چشم می خورد، طبیعت است. آمیختگی شاعر با طبیعت باعث شده نقش ها و رنگ های او در اشعار زنده و جاندار باشد. آنچه در ادامه آمده، گزیده ای از بهترین اشعار شاعر آب و آینه اند.
«آب را گل نکنیم»
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بیشه ای دور سیره ای پَر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود
پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید
نان خشکیده فرو برده در آب
زن زیبایی آمده لب رود…
***
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بیشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فرو شوید اندوه دلی
«اهل کاشانم»
اهل کاشانم.
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم، بهتر از برگ درخت.
دوستانی، بهتر از آب روان.
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ.
***
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده ی من.
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست.
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته ی سرو.
من نمازم را پی « تکبیره الاحرام » علف می خوانم،
پی « قد قامت » موج.
کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقی هاست.
کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ، می رود شهر به شهر.
***
اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی است:
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ، می فروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانیست
دل تنهایی تان تازه شود
چه خیالی، چه خیالی، … می دانم
پرده ام بی جان است.
خوب می دانم، حوض نقاشی من بی ماهی است.
«چترها را باید بست»
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است.
رخت ها را بکنیم:
آب در یک قدمی است
روشنی را بچشیم
ببریم این همه سرخ، این همه سبز
«پشت دریاها»
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه ی عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
***
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
«چشم ها را باید شست»
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست
هر کجا هست باشم
آسمان مال من است