نقد و بررسی فیلم سرزمین آواره ها یا عشایر Nomadland

نقد و بررسی فیلم سرزمین آواره ها یا عشایر Nomadland


12 اسفند 1399 . زمان مطالعه: 12 دقیقه

خیلی بد »»»»»»»»»»»»»» خیلی خوب
نقد و بررسی فیلم سرزمین آواره ها

فیلم سرزمین آواره ها یا عشایر، جدیدترین فیلم کلویی ژائو با بازی فرانسیس مک‌ دورمند است که اخیرا برنده جایزه گلدن گلوب ۲۰۲۱ شد. در مجله کوروش نقد و بررسی این فیلم را بخوانید.

 

مکانی را روی نقشه تصور کنید که آنچنان با صنایع و ساخت و ساز گره خورده که وقتی کارها بالاخره به پایان می رسد، به یکباره آنجا بدل به برهوت می شود. تصور این مسئله نباید چندان هم دشوار باشد. از بسیاری جهات این داستان بسیاری از شهرهایی است که روزی صنایع قوی داشتند، ولی به مرور به مکان های خلوتی بدل شدند. آنچنان که حتی بعد از مدتی از روی نقشه ها نیز حذف شدند.

همچنین می توان مکان هایی همچون شهرک های و محله های قدیمی را متصور شد که جمعیتشان به هزاران و صدها نفر و حتی گاهی به کمتر از آن می رسد. گاهی این شهرک ها چنان جمعیتی در هم تنیده دارند که پراکندن جغرافیایی آن با از میان بردن هویت، آداب و سنن مردمانی که آنجا زندگی می کنند چندان تفاوتی ندارد. این همان مضمون آشنایی است که در فیلم جدید کلویی ژائو، به نام «سرزمین آواره ها (Nomadland)» شاهدیم. در پلان آغازین فیلم سرزمین آواره ها شاهد تابلویی با نوشته «عملیات متوقف شده» هستیم که نشانه ی پایان کار کارخانه ای و در نتیجه از هم پاشیدن شهرکی است.

ماجرای فیلم و آدم هایش به روز ۳۱ ژانویه سال ۲۰۱۱ باز می گردد. در این روز است که شرکت جیپسوم، کارخانه تولید گچ خود در شهر امپایر، ایالت نوادا را پس از ۸۸ سال تعطیل می کند. با این کار دیگر شهر امپایری نیز در کار نیست. قطعا برای مای ببینده تصور آنچه بر ساکنان شهرک رفته بسیار دشوار است. اگر بخواهید زندگی کنید باید کار کنید و نیاز به خانه ای دارید که به آن تعلق خاطر داشته باشید، ولی بدون هر کدام از این ها تکلیف چیست؟ آیا آدمی که کار می کند، ولی خانه ای ندارد، بی خانمان است؟ یا کسی که خانه ای دارد، ولی کاری ندارد؟

 

 

نمایی از فیلم سرزمین آواره ‌ها

 

این سوال زیرپوستی است که به خوبی و به طرز ظریفی در پس لایه های فیلم سرزمین آواره ها گنجانده شده است. این فیلم که نه تنها کلویی ژائو کارگردانی آن را بر عهده داشته، بلکه نویسندگی، تدوین و یکی از تهیه کنندگان آن هم بوده، در واقع برگرفته از کتابی غیرداستانی نوشته جسیکا برودر است. عنوان کتاب برودر که در سال ۲۰۱۷ به چاپ رسید، «سرزمین آواره ها: زنده ماندن در آمریکای قرن بیستم و یکم» است. کتابی که در حقیقت یک گزارش کاملا جامع و غیرمغرضانه از یک واقعیت اجتماعی است. ولی همین ابتدای کار باید تکلیف خودمان را با فیلم سرزمین آواره ها روشن کنیم، فیلم کلویی ژائو اصلا یک اقتباس به معنای معمول آن نیست.

برای درک بهتر ماجرا بهتر است نظری به کارنامه هنری کلویی ژائو بیاندازیم. در کارنامه هنری این کارگردان ۳۸ ساله،‌ تنها چهار فیلم از جمله فیلم «جاودانگان (۲۰۲۱)»- که بعد از آواره ها ساخته شد- به چشم می خورد. کلویی ژائو کارگردان صاحب سبکی است که همیشه به نحو مطلوب و به جایی از عناصر دنیای واقعی و درام در فیلم هایش بهره می برد. فیلم عشایر یا آواره ها نیز از این قاعده مستثنی نیست.

 

 

شباهت فیلم The Greatest  محمد علی و سرزمین آواره ها

 

فیلم قبلی ژانو «سوارکار (۲۰۱۷)» نام داشت. در این فیلم ماجرای سوارکار از کار افتاده ای به نام بِرَدی جاندرو و خانواده و دوستانش بازگو می شد. داستان آدم هایی که مانند آدم های بی خانمان یا کوچ نشین فیلم سرزمین آواره ها، اکثرا آدم های واقعی بودند و به طبع هم نا بازیگر. آدم های فیلم سوارکار را گروهی از مردم قبایل لاخوتا (از بومیان آمریکایی) تشکیل می دادند که در یکی از نواحی اختصاصی بومیان آمریکایی زندگی می کردند. بردی که قبلا بر اثر سوارکاری دچار آسیب مغزی شده، دوباره تصمیم می گیرد برای نجات خانواده از ورشکستگی و فقر وارد گود شود و در یک دوره مسابقه گاوبازی رودیو شرکت کند. اینجاست که داستان ابعادی قهرمانی پیدا می کند. داستانی که گاهی شباهت عجیب و وهم آوری به فیلم محمد علی «‌ بزرگترین » (۱۹۷۷) پیدا می کند.

حتما بخوانید  لیست 10 فیلم برتر کوئنتین تارانتینو که حتما باید ببینید

 

نمایی از فیلم سرزمین آواره ‌ها

 

محمد علی کلی، بوکسور مشهور هم در آن فیلم مستندوار نقش خودش را ایفا می کرد. در آن فیلم ماجرای «غرش در جنگل» بازگو می شد. ماجرایی که طی آن نبرد تاریخی بین جرج فورمن و محمد علی درگرفت. نبردی که اگر بدانید، محمد علی پیروز آن شد. در مقابل سوارکار داستان فیلم کلویی ژائو که دچار آسیب مغزی شده و دیگر نمی تواند سوارکاری کند، دقیقا مانند خود بردی جاندرو واقعی است. در اینجا هیچ غرش قهرمانانه ای در کار نیست، هیچ اسطوره و قهرمانی هم شکل نمی گیرد. بلکه اگر هم قهرمانی در کار بوده، قبل از شروع داستان فیلم بوده است. و حالا با شروع فیلم همه چیز به پایان رسیده است. در عوض، کلویی ژائو، ما مخاطبان را این بار غرق افسانه دیگری می کند. افسانه غرب آمریکا،‌ همان غربی که بسیار از آن گفته شده از زیبایی ها و امکاناتش تا فیلم ها و حکایاتی که از آن بازگو شده است. حکایاتی که پیش پا افتاده تر از آن ماجراهای رؤیاهایی هستند که معمولا بازگو می شوند.

سوار کار فیلم مشابه فیلم سرزمین آواره ها

 

سوارکار فیلمی وسترن است. ولی آواره ها چنین فیلمی هم نیست. ولی در هر دو، ایده اصلی حول محور مکان ها و آدم های واقعی شکل گرفته اند. کلویی ژائو بار دیگر به روش خود، یعنی در آمیختن وقایع حقیقی و درام واقع نمایانه روی آورده است. در اینجا هم گروهی از نابازیگران نسخه ای از خودشان را بازی می کنند. در این فیلم لیندا می را در نقش لیندا و چارلی سوانکی را نیز در نقش سوانکی و البته مردی ۶۰ و چند ساله ای به نام باب را داریم. ولی در میان فهرست بازیگران فیلم، یک ستاره واقعی سینما هم به چشم می خورد. فرانسیس مک ‌دورمند، هنرپیشه باسابقه با کوله باری از جوایز هنری که در این فیلم نقش فِرن را بازی می کند. او زن بیوه ای است که قبلا در شهرک امپایر زندگی می کرده، ولی حالا با از دست دادن کار و زندگی بدل به یکی از آوارگان بسیار زیاد فیلم شده است.

سرزمین آواره ها اساسا فیلمی است که باید آن را برشی از زندگی دانست. زندگی که با تمام واقعیت ها، با تمام آمد و شدها و تغییر فصولش. فرن زن تنهایی است که در اتومبیل ون خود زندگی می کند. البته قرار نیست که با دیدن زندگی او به حالش دل بسوزانیم. او اصلا بی خانمان یا خانه به دوش نیست. چنانچه خودش در صحنه ای از فیلم رو به زن جوانی می گوید: «من بی خانمان نیستم. فقط خانه ندارم. اینها یکی نیستند. درسته؟»

شاید از ماجرایی که تعریف کردیم، انتظار فیلمی پرماجرا را داشته باشید، فیلمی بازیگوشانه که شخصیت هایش به هر جا سرک می کشند. ولی اینطور نیست، اگرچه سرزمین آواره ها کم شور و شادی ندارد، ولی فیلم بازیگوشانه ای هم نیست. فیلم واقعیت های روزمره گروهی از خانه به دوشان را که همگی در یک گروه سنی هستند و همگی کارگران سیار و مهاجر را بازگو می کنند. کارگرانی که گفتیم با بحران سال ۲۰۰۸ خانه و زندگی و کار خود را از دست داده اند و به ورطه ی زندگی کوچ نشینانه ای که حالا می بینیم افتاده اند.

 

 

نمایی از فیلم سرزمین آواره ‌ها

 

مروری بر فرن در فیلم Nomadland

 

فرن نیز یکی از زنان گروه است. زنی تنها پر از آرزوها، خواسته ها و خاطراتی که گاهی برای دیگران تعریفشان می کند. ولی از یاد نبرید، نیروهایی که او را به این سو و آن سو می کشند، اصلا احساسی نیستند، بلکه او با کار به این سو و آن سو می رود. وقتی که پروژه ای یا کارخانه ای تعطیل می شود، فرن هم وسایلش را جمع می کند به جای دیگری می رود. او مدت هاست که به چنین زندگی تن داده است. و در فیلم هم هیچ نشانه ای از نوعی حسِ پشیمانی آشکار نمی بینیم. نکته فیلم نیز در همین است.

حتما بخوانید  بهترین و بدترین فیلم های سینمایی سال 2020 از نگاه مجله اینترتینمنت ویکلی

در ابتدای فیلم، فرن یکی از بسیاری از خانه به دوشان فیلم را می بینیم که به یکی از مراکز آمازون ملحق می شود. ما او را هنگام کار در کارخانه، گپ زدن با دیگران و در میان امور روزمره می بینیم. فرن به جز این با کارهای دیگری هم گذران زندگی می کند، جمله تمیز کردن توالت خانه های سیار. هر چند قرار نیست با دیدن فیلم آواره ها حس آوارگی یا خانه به دوشی فرن دل مخاطب را بلرزاند، ولی با هر پلانی و نمایی حس سرگردانی این زن بیشتر و بیشتر مشهود می شود.

با این حال، کلویی ژائو زیرکانه از افتادن به ورطه احساسات شانه خالی می کند. فیلم آواره ها که در پاییز سال ۲۰۱۸ فیلمبرداری شده، با تصاویر دیدنی و مهیجی از غرب، شخصیت های فیلم را گاهی به همان شکلِ وسترن های کلاسیک با ژست های قهرمانانه و در مناظری پرشکوه و پر سنگلاخ به تصویر می کشد.

ولی کلویی ژائو در فیلم خود به چیزی خارق العاده تر از قهرمانان وسترن دست می یابد. در برخی مواقع، با تماشای فرن که در میان سایر خانه به دوشان روزگار می گذارند. حس می کنیم که فیلم می خواهد ما را آماده ی ادغام او با این دنیا کند. احساسی که فرن به خوبی با آن همخوانی دارد. به ویژه که گاهی او را تنها در میان صف طولانی از اتومبیل های ون و خانه های سیار می بینیم که از کنار او گذر می کنند و در نهایت آنچه برای او می ماند، تنهایی و غم است.

 

مروری بر فرن در سرزمین آواره ها

 

 

مروری بر نقش باب در فیلم عشایر

 

در صحنه ای از فیلم، باب بسیاری از این عشایر مدرن را به اسب هایی تشبیه می کند که به چراگاه ها می روند. حیواناتی که تنها با کار گروهی می توانند در حاشیه ی ایمنی روزگار بگذرانند. باب باد به گلو می اندازد و می گوید: «اوضاع اقتصادی در حال دگرگونی است. می خواهم قایق های نجات را بیرون بیاورم و تا می توانم آدم سوارش کنم.»

ولی درست در لحظه ای که او مشغول گفتن این حرف هاست، گروهی از مردم با خانه های سیار خود از کنار او و مخاطبانش درگذرند. این تحرکی است که در جای جای فیلم آواره ها به خوبی گنجانده شده است. کل فیلم کلویی ژائو، عرصه گذران است. عرصه آمد و شدهای فصل کار و مهاجرانی که برای کار به این سوی و آن سو می روند. دوستی هایی هم که هم در فیلم برای فرن شکل می گیرد، از همین دست دوستی های شکننده و درگذران اند. دوستی های فصلی.

در یکی از صحنه های فیلم با خانواده فرن آشنا می شویم. خانواده ای که او مدت ها قبل از بحران اقتصادی از آنها فاصله گرفته است. خواهر فرن به او می گوید: «تو با رها کردنمان، حفره بزرگی به جای گذاشتی.» دیوید، یکی دیگر از دوستان فصلی فرن هم با او همراه می شود. گاهی حس می کنیم اتفاقی و رابطه احساسی در شرف افتادن است. دیوید هم به مانند فرن است. او هم خانواده ای دارد که تمایل دارند دوباره او را به دامان خود بپذیرند. ولی آیا او دوباره در جمع خانواده پذیرفته می شود؟ برای فرن چطور؟ در نهایت باید گفت در میان تمامی آدم های فیلم نوعی حس دوگانه دیده می شود. حس ماندن و گاهی حس جدایی از خانه و خانواده.

 

منبع: rollingstone